دختری که سنگسار شد – روایتی دردناک از یک حکم قضایی

دختری که سنگسار شد - روایتی دردناک از یک حکم قضایی

دختری که سنگ سار شد

رخشانه، دختری ۱۹ ساله اهل غور افغانستان، قربانی بی رحمی سنت های خشونت بار و تفسیر افراطی شد. او در سال ۲۰۱۵ به اتهام زنا توسط طالبان سنگسار شد و داستانش نماد خشونت سیستماتیک علیه زنان گشت. این رویداد دلخراش، بار دیگر چهره تلخ نقض حقوق بشر را آشکار کرد و وجدان جهانی را به چالش کشید.

داستان رخشانه و دیگر قربانیان سنگسار، زخمی عمیق بر پیکر انسانیت است. این فاجعه ها نه تنها زندگی های بی گناه را در هم می کوبند، بلکه سوالات اساسی را درباره عدالت، حقوق بشر و نقش سنت ها در جوامع مطرح می کنند. بررسی این رویدادها، تلاشی است برای درک عمیق تر زمینه های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی که به چنین بی رحمی هایی اجازه ظهور می دهند و فریادی برای جلوگیری از تکرار آن ها.

رخشانه: داستان یک زندگی ناتمام

رخشانه، دختر ۱۹ ساله اهل ولایت غور افغانستان، پیش از آنکه نامش با فاجعه ای دلخراش گره بخورد، دختری با آرزوهای ساده برای یک زندگی عادی بود. او فرزند دوم خانواده و از اهالی منطقه غلمین شهر فیروز کوه بود. رخشانه هشت سال را در مکتب آبدک به تحصیل مشغول بود و رویاهایی برای آینده ای بهتر در سر داشت. در کنار این آرزوها، عشق جوانی او به پسری به نام محمد گل، شعله ای از امید را در دلش روشن کرده بود.

اما سرنوشت، نقشه های دیگری برای رخشانه داشت. زمانی که او تنها ۱۳ سال داشت، پدرش، عبدالکریم، او را به اجبار به عقد مردی معلول درآورد. رخشانه که این ازدواج تحمیلی را برنمی تافت و قلبش برای محمد گل می تپید، از پذیرش این پیوند اجباری سر باز زد. مقاومت او در برابر این سنت قدیمی، جرقه ای برای سلسله ای از حوادث شد که در نهایت به پایانی تلخ برای او انجامید. رخشانه و محمد گل، در تلاشی مذبوحانه برای ساختن زندگی مشترک و آزاد خود، از خانه گریختند و به ولسوالی ساغر ولایت غور پناه بردند.

فرار رخشانه و محمد گل به ولسوالی ساغر، نقطه عطفی در زندگی پر فراز و نشیب آن ها بود. آن ها امیدوار بودند که بتوانند دور از نگاه های قضاوت گر و سنت های دست و پاگیر، زندگی تازه ای را آغاز کنند. اما این امید، دیری نپایید. پس از مدتی، نیروهای امنیتی آن ها را دستگیر کرده و رخشانه را به پدرش بازگرداندند. این بازگشت اجباری به خانه، به معنای پایان آرزوهای او نبود، بلکه سرآغاز دور جدیدی از مقاومت شد.

پدر رخشانه، بار دیگر و بدون رضایت او، تصمیم گرفت وی را به عقد یک پیرمرد درآورد. اما رخشانه، با وجود تمامی سختی ها و خطرات پیش رو، تسلیم نشد. او دوباره با محمد گل فرار کرد و این بار به روستای مرغاب رفتند، به این امید که در این منطقه دورافتاده، بتوانند از چنگ سنت های خشن و نگاه های تنگ نظرانه در امان بمانند. اما این فرار نیز، سرانجامی جز اسارت نداشت. این منطقه تحت نفوذ گروه های مسلح محلی و طالبان بود و این بار، سرنوشت او را به دست ملا یوسف، فرمانده محلی طالبان سپرد.

اسارت و حکم سنگسار: دادگاه صحرایی طالبان

ملا یوسف، فرمانده محلی طالبان در ولایت غور، کسی بود که پیش از این نیز چندین بار برای خواستگاری رخشانه از او برای برادرش اقدام کرده بود، اما با پاسخ منفی مواجه شده بود. زمانی که رخشانه و محمد گل به روستای مرغاب رسیدند، توسط نیروهای ملا یوسف دستگیر شدند. این دستگیری، سرآغاز فصلی تاریک و دلخراش در زندگی رخشانه بود که به فاجعه ای فراموش نشدنی انجامید.

پس از دستگیری، طالبان از خانواده رخشانه درخواست غرامتی سنگین کردند. آن ها برای آزادی رخشانه، مبلغ ۵ میلیون افغانی از پدر کارگر او، عبدالکریم، طلب کردند. پدری که خود به سختی گذران زندگی می کرد و از عهده تامین چنین مبلغ هنگفتی برنمی آمد. ناتوانی خانواده در پرداخت این باج، مهر تاییدی بر سرنوشت محتوم رخشانه زد و راه را برای اجرای حکمی بی رحمانه هموار کرد.

آنچه در پی آمد، یک دادگاه صحرایی بود؛ فرآیندی که هیچ گونه مشروعیت قانونی یا انسانی نداشت. ملا هاشم، یکی از ملاهای طالبان، بدون رعایت هیچ یک از موازین قضایی و عدالت محور، حکم سنگسار رخشانه را صادر کرد. این حکم تکان دهنده، سه ماه پس از دستگیری رخشانه، و در شرایطی کاملاً غیرقانونی و تحت نفوذ افراط گرایی مذهبی صادر شد. هیچ شواهدی برای دفاع از رخشانه ارائه نشد و حق او برای یک محاکمه عادلانه، به طور کامل نقض گردید. این حکم، نه تنها جان یک انسان را گرفت، بلکه فریاد عدالت را در گلو خفه کرد.

از دلخراش ترین ابعاد این فاجعه، اجبار پدر رخشانه به مشاهده لحظات مرگ دخترش بود. طالبان، عبدالکریم را مجبور کردند تا شاهد سنگسار بی رحمانه فرزندش باشد. این اقدام، تلاشی سادیستی برای ارعاب و تحقیر خانواده بود و نشان دهنده عمق قساوت و بی رحمی عاملان. تصور پدری که مجبور به تماشای چنین صحنه دردناکی می شود، فراتر از توان درک است و تا ابد لکه ننگی بر پیشانی این جنایت خواهد ماند.

ملا یوسف، فرمانده محلی طالبان، رخشانه را که برای زندگی با عشقش گریخته بود، دستگیر کرد و پس از آن، یک دادگاه صحرایی، حکمی بی رحمانه برای او صادر کرد. پدری ناتوان از پرداخت باج، شاهد مرگ دخترش شد؛ فاجعه ای که عمق بی عدالتی و خشونت را به تصویر می کشد.

تصاویر دلخراش: لحظه اجرا و بازتاب جهانی

لحظه اجرای حکم سنگسار رخشانه، نه تنها در تاریخ افغانستان بلکه در وجدان بشریت به عنوان یک فاجعه ثبت شد. ویدئویی که از این حادثه منتشر گردید، به سرعت در شبکه های اجتماعی دست به دست شد و جهانیان را با عمق بی رحمی و توحش حاکم بر برخی مناطق آشنا کرد. این ویدئو، سندی غیرقابل انکار از جنایتی بود که هیچ توجیهی نداشت.

در این ویدئوی تکان دهنده، رخشانه در گودالی تا گردن فرو رفته بود. صدای ناله او در میان فریادهای مردانی که سنگ بر سر او می کوبیدند، به وضوح شنیده می شد. مردان مسلح و جوان که اجرای این حکم غیرانسانی را بر عهده داشتند، هر بار با پرتاب سنگ، کلمه کلمه ات را بخوان! را تکرار می کردند؛ عبارتی که در کنار خشونت بی حد، عمق تعصب و جهالت را نشان می داد. این لحظات، اوج بی رحمی را به تصویر می کشیدند و یادآور این نکته بودند که چگونه در سایه افراط گرایی، انسانیت به حیوانیت تبدیل می شود.

انتشار این ویدئو، موجی از خشم، انزجار و محکومیت جهانی را به دنبال داشت. از رسانه های داخلی افغانستان گرفته تا سازمان های بین المللی حقوق بشری، همگی به این فاجعه واکنش نشان دادند. میلیون ها نفر در سراسر جهان، شاهد این جنایت بودند و این تصاویر، به نمادی از نقض فاحش حقوق زنان و سوءاستفاده از دین برای توجیه خشونت تبدیل شد. واکنش های گسترده در شبکه های اجتماعی، فشار زیادی را بر دولت افغانستان و جامعه بین الملل برای پیگیری این جنایت وارد آورد.

این رویداد، نه تنها به بحث های گسترده ای در مورد وضعیت حقوق بشر در مناطق تحت کنترل طالبان دامن زد، بلکه بار دیگر اهمیت مبارزه با افراط گرایی و دفاع از حقوق اساسی زنان را گوشزد کرد. هر قطعه سنگی که بر رخشانه کوبیده شد، به سنگ بنایی برای آگاهی و مقاومت در برابر ظلم تبدیل گشت.

پیامدهای فاجعه: از شناسایی تا آزادی عاملان

پس از انتشار ویدئوی سنگسار رخشانه و بازتاب گسترده آن در افکار عمومی، وزارت داخله افغانستان دستور پیگیری فوری و شناسایی عاملان این جنایت را صادر کرد. پلیس افغانستان با جدیت وارد عمل شد و پس از تحقیقات، ۴۰ نفر از عاملان اصلی سنگسار شناسایی شدند. این اقدام، تلاشی بود برای بازگرداندن حداقل بخشی از عدالت و نشان دادن عزم دولت برای مبارزه با چنین جنایت هایی.

در میان عاملان شناسایی شده، نام مولوی سعدیار به عنوان یکی از فرماندهان کلیدی طالبان/داعش که نقش محوری در این جنایت داشت، برجسته شد. او به دلیل سوابق جنایی متعدد و نقش مستقیم در سازماندهی و اجرای حکم سنگسار، تحت تعقیب قرار گرفت. اهمیت دستگیری او از آن جهت بود که می توانست به روشن شدن ابعاد بیشتری از این جنایت و همچنین شبکه پشت پرده این گروه های افراطی کمک کند.

سرانجام در سال ۲۰۱۷، مولوی سعدیار خود را به نیروهای دولتی تسلیم کرد. با وجود آنکه او بیمار بود و تحت مراقبت پزشکی قرار گرفت، خبر تسلیم شدنش امیدواری هایی را برای پیگیری عدالت ایجاد کرد. اما آنچه در ادامه رخ داد، بهت و انزجار بسیاری را به دنبال داشت: مولوی سعدیار پس از تنها دو ماه حبس، آزاد شد. این آزادی زودهنگام، با وجود سوابق جنایی متعدد و نقش کلیدی او در سنگسار رخشانه، به شدت از سوی فعالان مدنی و حقوق بشر محکوم شد و سوالات جدی را در مورد کارایی سیستم قضایی و سیاسی در افغانستان مطرح کرد.

آزادی سعدیار نه تنها به قربانیان و خانواده هایشان بی عدالتی بزرگی را تحمیل کرد، بلکه پیامی خطرناک را به گروه های افراطی مخابره کرد مبنی بر اینکه می توانند از مجازات فرار کنند. این اتفاق، نشان دهنده عمق نفوذ این گروه ها و ضعف ساختارهای دولتی در مبارزه با آن ها بود. فعالان مدنی این اقدام را «معامله سیاسی» و «چوب حراج زدن به عدالت» خواندند.

پیامدهای این فاجعه تنها به رخشانه و عاملانش محدود نشد. خانواده رخشانه، پس از سنگسار دخترشان، هدف حملات و تهدیدهای مکرر طالبان قرار گرفتند. این تهدیدها، آن ها را مجبور به ترک خانه و کاشانه خود کرد. خانواده عبدالکریم، پدر رخشانه، مجبور شدند شبانه خانه شان را ترک کرده و با کودکانشان به شهر فیروزکوه پناه ببرند. این کوچ اجباری، زخم دیگری بود بر زخم های عمیق این خانواده که در نهایت، از تمامی دارایی هایشان محروم شدند و زندگی آواره ای را آغاز کردند. این سرنوشت تلخ، نمادی از سرنوشت بسیاری از خانواده هایی است که در مناطق تحت کنترل گروه های افراطی زندگی می کنند.

فریادهای جهانی: واکنش های ملی و بین المللی

فاجعه سنگسار رخشانه، موجی از محکومیت ها و واکنش های گسترده را در سطح ملی و بین المللی به دنبال داشت. این رویداد، نه تنها وجدان مردم افغانستان را جریحه دار کرد، بلکه توجه جامعه جهانی را نیز به وضعیت حقوق بشر، به ویژه حقوق زنان، در این کشور جلب کرد.

در سطح دولتی، اشرف غنی، رئیس جمهور وقت افغانستان، با صراحت تمام این رویداد را «جنایت» خواند و به شدت آن را محکوم کرد. او دستور تشکیل هیئتی متشکل از نمایندگان وزارت امور داخله، لوی سارنوالی، امنیت ملی، اداره ارگان های محلی و کمیسیون مستقل حقوق بشر را برای بررسی همه جانبه این حادثه صادر کرد. این اقدام، تلاشی بود برای نشان دادن عزم دولت در پیگیری این پرونده و جلوگیری از تکرار حوادث مشابه. عبدالروف ابراهیمی، نماینده ولسی جرگه نیز، با محکوم کردن این جنایت، خواهان مجازات عاملان آن شد.

نهادهای حقوق بشری داخلی و بین المللی نیز به سرعت به این فاجعه واکنش نشان دادند. کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان بلافاصله بررسی های خود را آغاز کرد و با انتشار بیانیه ای، این عمل را نقض فاحش حقوق انسانی و عدول از تمامی موازین اسلامی و بشری دانست. سازمان های بین المللی نظیر عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشر نیز با صدور بیانیه هایی، سنگسار رخشانه را به شدت محکوم کرده و از دولت افغانستان خواستند تا تمامی عاملان را به دست عدالت بسپارد و تدابیر لازم برای حفاظت از زنان در مناطق تحت کنترل گروه های مسلح را اتخاذ کند.

رسانه های جهانی نقش بی بدیلی در انعکاس این فاجعه ایفا کردند. خبرگزاری ها، شبکه های تلویزیونی و روزنامه های معتبر بین المللی، با پوشش گسترده این خبر و انتشار ویدئوی دلخراش سنگسار، به افزایش آگاهی عمومی و ایجاد فشار بر جامعه جهانی کمک شایانی کردند. این پوشش رسانه ای، نه تنها ماهیت وحشیانه این جنایت را به جهانیان نشان داد، بلکه اهمیت حمایت از حقوق زنان در افغانستان را به یک اولویت بین المللی تبدیل کرد. این هیاهوی رسانه ای و محکومیت های جهانی، به عنوان سپری در برابر فراموشی این جنایت عمل کرد.

سنگسار: نمادی از نقض فاحش حقوق زنان در افغانستان

سنگسار، عملی خشن و غیرانسانی است که ریشه های آن را می توان در سنت های افراطی و تفسیرهای نادرست از متون مذهبی جستجو کرد. در افغانستان، به ویژه در مناطق سنتی و تحت کنترل گروه های افراطی مانند طالبان، این عمل به عنوان مجازاتی برای آنچه جرایم اخلاقی خوانده می شود، به کار می رود. این پدیده، نمادی از نقض فاحش حقوق زنان و سوءاستفاده از مذهب برای توجیه خشونت های بی رحمانه است.

تحت کنترل طالبان، وضعیت حقوق زنان به شدت رو به وخامت می گذارد. محدودیت ها و خشونت ها علیه زنان به اوج خود می رسد و آن ها از ابتدایی ترین حقوق خود نظیر حق تحصیل، کار، آزادی حرکت و انتخاب همسر محروم می شوند. محاکم صحرایی طالبان، بدون هیچ گونه روند قانونی و عادلانه، احکام سنگسار، شلاق و اعدام را صادر می کنند. این محاکم، نه بر اساس قوانین مدون، بلکه بر پایه تفسیرهای سلیقه ای و افراطی از شریعت و سنت های قبیله ای عمل می کنند.

فاجعه رخشانه، تنها یک مورد منفرد نبوده است. گزارش ها حاکی از موارد مشابهی از سنگسار و خشونت علیه زنان در افغانستان است. به عنوان مثال، تنها در سال ۲۰۱۵، گزارش هایی از سنگسار یک دختر ۱۷ ساله دیگر در ولسوالی تیوره ولایت غور توسط طالبان منتشر شد. این موارد، تصویر کلی از وضعیت وخیم حقوق زنان در مناطق تحت نفوذ طالبان را نشان می دهد؛ جایی که زنان به دلیل کوچکترین تخلفات، با وحشیانه ترین مجازات ها روبرو می شوند.

مبارزه با بی قانونی و سنت های خشونت آمیز، نیازمند تلاشی جامع و همه جانبه است. حاکمیت قانون، آموزش عمومی، آگاهی بخشی در مورد حقوق زنان و مقابله با افراط گرایی مذهبی، از جمله گام های اساسی در این راه هستند. نفی قاطع محاکم صحرایی و تضمین دسترسی زنان به عدالت، از ارکان اصلی مقابله با این پدیده های شوم است. جامعه جهانی و دولت ها وظیفه دارند تا با حمایت از نهادهای حقوق بشری و اعمال فشار بر گروه های افراطی، به وضعیت اسفبار حقوق زنان در افغانستان پایان دهند.

ابعاد نقض حقوق شرح
حق حیات اعدام فراقانونی از طریق سنگسار
حق محاکمه عادلانه عدم دسترسی به وکیل، نبود قاضی بی طرف، محاکمه صحرایی
آزادی و امنیت شخصی دستگیری غیرقانونی و نقض امنیت جسمانی
حق انتخاب تحمیل ازدواج اجباری و سلب حق انتخاب همسر
ممنوعیت شکنجه و مجازات های بی رحمانه ماهیت غیرانسانی و بی رحمانه سنگسار
موارد فوق نشان دهنده ابعاد گسترده نقض حقوق بشر در فاجعه سنگسار رخشانه است.

تفسیرهای افراطی از دین، ابزاری برای توجیه ظلم و ستم به زنان است. در حالی که اسلام بر عدالت، رحمت و حفظ کرامت انسانی تاکید دارد، گروه هایی نظیر طالبان با استفاده از قرائت های نادرست و خشونت آمیز، به حقوق اساسی زنان تعدی می کنند. این سوءاستفاده از آموزه های دینی، نه تنها به دین ضربه می زند، بلکه ابزاری برای سرکوب و کنترل اجتماعی می شود. مبارزه با این تفاسیر، بخشی جدایی ناپذیر از مبارزه برای حقوق زنان است.

فشار جامعه جهانی برای ایجاد تغییرات ساختاری و فرهنگی ضروری است. صرف محکومیت کافی نیست؛ باید راهکارهای عملی برای توانمندسازی زنان، حمایت از آموزش و پرورش آن ها، و ایجاد فرصت های اقتصادی فراهم شود. تنها در سایه چنین تغییراتی است که می توان امید داشت دیگر هیچ دختری قربانی سنگسار و خشونت های مشابه نشود و حقوق انسانی آن ها به طور کامل رعایت گردد.

نتیجه گیری: فراخوانی برای جلوگیری از تکرار فاجعه

داستان رخشانه، دختری که در ۱۹ سالگی به اتهام زنا توسط طالبان سنگسار شد، نه تنها یک روایت تلخ از خشونت است، بلکه ندای بیدارباشی برای تمامی انسان هایی است که به عدالت و کرامت انسانی باور دارند. این فاجعه، نمادی از ابعاد گسترده نقض حقوق بشر و خشونت سیستماتیک علیه زنان در مناطق تحت کنترل گروه های افراطی است. ابعاد انسانی و حقوقی این جنایت، بار دیگر ضعف حاکمیت قانون و نفوذ سنت های خشونت آمیز را آشکار کرد.

نباید اجازه داد که نام و یاد رخشانه به دست فراموشی سپرده شود. پیگیری عدالت برای او و تمامی قربانیان مشابه، مسئولیتی اخلاقی و انسانی است. سکوت در برابر چنین جنایت هایی، به معنای تأیید آن ها و هموار کردن مسیر برای تکرارشان است. هر صدای اعتراضی، هر تلاشی برای آگاهی بخشی و هر گامی در جهت حمایت از حقوق زنان، می تواند مرهمی بر زخم های این بی عدالتی ها باشد و به تقویت مبارزه برای جهانی عادلانه تر کمک کند.

برای جلوگیری از تکرار فجایعی نظیر سنگسار رخشانه، افزایش آگاهی عمومی، حمایت بی دریغ از نهادهای حقوق بشری و فعالان مدنی، و مبارزه با ریشه های فرهنگی و ایدئولوژیکی خشونت ضروری است. باید به ساختارهای قضایی غیرقانونی پایان داد و حاکمیت قانون را در تمامی مناطق تضمین کرد. حمایت از آموزش و توانمندسازی زنان، کلیدی ترین گام برای شکستن چرخه خشونت و تبعیض است.

هرچند راه طولانی و دشوار است، اما امید به آینده ای که در آن هیچ دختری قربانی تعصب و خشونت نباشد، باید ما را به پیش براند. هر فریادی برای عدالت، هر تلاشی برای روشنگری، و هر گامی برای حمایت از مظلوم، می تواند سنگ بنای جهانی باشد که در آن حقوق تمامی انسان ها، فارغ از جنسیت و باورهایشان، محترم شمرده شود. این تنها راهی است که می توان یاد رخشانه و دیگر قربانیان را زنده نگه داشت و اطمینان حاصل کرد که داستان آن ها، به عنوان درسی دردناک اما آموزنده، در تاریخ بشریت ثبت خواهد شد.